قصه مردی كه رویای صحنه را فراموش نكرد

به گزارش روابط عمومی معاونت صدا، داوود دلقندی، چهره‌ای آشنا در راهروهای رادیو، مردی است كه كار در بخش خدمات را با شرافت، دقت و عشق انجام می‌دهد؛ اما داستان او فراتر از یك شغل است. وقتی صدای چرخ او را در راهرو طبقه ششم می‌شنویم، می‌دانیم كه با چای ساده‌اش می‌خواهد كام ما اهالی رادیو را تغییر بدهد.

1404/04/25
|
10:58

با این حال، دلقندی فقط مرد خدمات نیست؛ او عاشق دنیای تصویر و بازیگری‌ست؛ كسی كه حتی در سخت‌ترین روزهای كاری، رویای صحنه را رها نكرده و با عشق به سینما، تئاتر و تلویزیون، رد پای كوتاه اما ماندگاری از خود به جا گذاشته است. علاقه‌اش به رادیو، مهربانی‌ ذاتی، خاطرات صمیمانه‌اش با چهره‌های فرهنگی و هنری و تلاش بی‌وقفه‌اش برای رشد فردی، از او شخصیتی ساخته كه به‌سادگی نمی‌توان نادیده‌اش گرفت. این گفت‌وگو، روایتی‌ست صمیمی از زندگی مردی كه بی‌ادعا، هم در دل ساختمان رادیو جای دارد و هم در قاب خاطرات هنر.

چند سال است كه در سازمان و بخش خدمات فعالیت می‌كنید؟ و چه شد كه در این مسیر قرار گرفتید؟
من داوود دلقندی هستم. از سال 1380 وارد سازمان شدم. در ابتدا دو سال در فضای سبز فعالیت كردم و بعد از آن به بخش خدمات منتقل شدم. در مجموع حدود 12 سال است كه در رادیو مشغول به كار هستم. البته ابتدا 10 سال در رادیو فعالیت داشتم، سپس مدتی از این فضا دور شدم و حالا حدود یك سال است كه دوباره به رادیو برگشته‌ام.

چرا فضای سبز را ادامه ندادید و به خدمات آمدید؟
فضای سبز مشكلات زیادی داشت. آن موقع نه بیمه داشت و نه شرایط كاری مناسب. با وجود گرمای تابستان و سرمای زمستان، فقط یك حقوق پایه دریافت می‌كردیم. متأسفانه چند سالی هم كه آنجا بودم بیمه‌ام رد نشد. یعنی تا سال 80 بیمه داشتم، اما وقتی وارد فضای سبز شدم، بیمه‌ام قطع شد و تا سال 83 ادامه نداشت. وقتی به بخش خدمات برگشتم، بیمه‌ام دوباره برقرار شد. به‌هرحال كار در ساختمان راحت‌تر و شرایطش بهتر بود.

در این سال‌ها كه در رادیو بودید، خاطره خاص و شیرین در ذهن دارید؟
بله، زیاد. یكی از خاطراتم مربوط به خانم زنده‌یاد زهرا یساقی است كه مدتی در رادیو جوان و رادیو ایران كار می‌كردند. من برای او چای می‌بردم و او بسیار خوش‌رو، پرانرژی و مهربان بود. هیچ وقت از یادم نمی‌روند. با افراد زیادی همكاری داشتم؛ آقای ابوالقاسم صادقی كه نویسنده خوبی بود، آقای نادرپور، استاد نوری، خانم یزدان‌دوست، آقای فیضیان و خانم وكیلی. با آقای حمیدرضا هدایتی هم كار كردم كه آن موقع گزارشگر رادیو بود و حالا در سینما و تلویزیون فعال است.

طی این سال‌ها شده كسی از چای‌های شما گلایه كند؟
شاید یكی دو بار پیش آمده باشد، ولی در مجموع 90 درصد افراد از چای‌هایی كه سرو می‌كردم راضی بودند.

در میان همكاران خدمات، به مهربانی و انضباط شناخته شده‌اید. فكر می‌كنید دلیلش چیست؟
باور دارم در این دنیا، خوبی و بدی باقی می‌ماند. چرا باید بدی كنیم؟ اگر هم احیاناً از من بدی سر زده باشد، حتماً ناخواسته بوده. هیچ‌وقت نخواستم دل كسی را بشكنم و همیشه تلاشم بر این بوده كه به همكارانم خدمت كنم. از همان اول رادیو را خیلی دوست داشتم.

چه چیزی باعث شد به رادیو دل ببندید؟
من در ساختمان‌های مختلف سازمان كار كرده‌ام، ولی فضای رادیو چیز دیگری‌ست. آدم‌هایش فرق دارند؛ فرهنگی‌تر، خوش‌برخوردتر و مهربان‌تر هستند. هیچ‌وقت از كسی در رادیو بدی ندیدم. همه خاطراتم از اینجا، خاطرات خوب بوده.

شما شناخت خوبی از چهره‌های سینمایی و مطبوعاتی دارید. این علاقه از كجا شكل گرفت؟
پیش از اینكه وارد سازمان شوم، چند دوره كلاس بازیگری گذرانده بودم. سال‌های 80 و 81 در دانشگاه سوره شاگرد آقای میكائیل شهرستانی بودم. دو سال هم در دانشگاه رادیو جوان شاگرد آقای یاراحمدی بودم كه رئیس انجمن نمایشنامه‌نویسان بودند. یك سال هم در دانشكده سروش شاگرد استاد صدرالدین شجره بودم. قبل‌تر هم در فرهنگسرای بهمن دوره مقدماتی گذراندم. در چند پروژه سینمایی و سریال هم نقش‌های كوتاهی داشتم؛ مثل كلاه قرمزی و بچه ننه به كارگردانی آقای طهماسب، شكلاتی از آقای سهیل موفق، خط ویژه مصطفی كیایی و چند قسمت از برنامه رادیویی هفت‌شنبه. اولین سریالی كه در آن بازی كردم، «آواز در باران» به كارگردانی استاد شجره بود كه با آقای بهزاد فراهانی هم‌بازی بودم. دوبار هم به رادیو نمایش رفتم برای تست، اما قبول نشدم. بازیگری را واقعاً دوست دارم.

الان هم به بازیگری علاقه دارید؟
بله. چند سریال بازی كردم كه آخرین كار «آتش در گلستان» بود كه از شبكه پنج پخش شد و نقش آشپز دموكرات‌ها را داشتم. حدود 10 تا 20 كار كوتاه انجام داده‌ام. یك بار هم تئاتر كار كردم كه آن هم رد شد و دیگر ادامه ندادم.سه تا تله فیلم كار كردم و چند سریال و ایفای نقشهای كوتاه در نمایشهای رادیویی.به علاوه یك دوره عكاسی رفتم كه دیپلم كاردانش رشت ه عكاسی گرفتم، ولی چون دوربین نداشتم ادامه ندادم.

*اگر به گذشته برگردید، دوست داشتید بازیگری را جدی‌تر دنبال كنید؟*
صددرصد. ولی چون شغل اولم در سازمان است، برای مرخصی گرفتن سختی‌های زیادی دارم. بیش
پروژه به من پیشنهاد شد كه به خاطر حضور در شهرستان و زمان‌بر بودن، رد كردم. فقط كارهایی را قبول می‌كردم كه بشود به‌صورت پراكنده انجام داد.

*شما در فضای مجازی هم فعال هستید. هنوز پیگیر اخبار سینما و رسانه هستید؟*
خیلی زیاد. كانال‌های سینمایی زیادی دارم، مثل كانال «كلاكت» و خبرگزاری «صبا». البته پیش‌ترها خیلی مجلات سینمایی می‌خریدم. دهه 70 كه سرباز بودم و مرخصی می‌گرفتم، همه دنبال تفریح بودند، اما من از دكه‌ای به دكه دیگر دنبال مجله سینما می‌گشتم. مجله فیلم و مهر را كامل آرشیو كرده بودم.

*چرا در برنامه‌های رادیویی كه ساختار نمایشی دارند مثل «صبح جمعه با شما» و «كوی نشاط» نرفتید؟*
در كوی نشاط بودم و با آقای اشرف كار كردم. تهیه‌كننده بسیار خوبی بودند. اما فضای آن موقع طوری بود كه چون من كارمند خدمات بودم، بعضی‌ها تمایل نداشتند من در این فضا باشم. همین باعث شد نتوانم كار كنم.

*دوست داشتید با كدام كارگردان كار كنید؟*
عاشق آقای مسعود كیمیایی هستم. دو سه بار جلوی آموزشگاهشان در خیابان هفت‌تیر رفتم و ایشان را از نزدیك دیدم. فقط سلام‌ و احوالپرسی كردیم، اما هیچ‌وقت جسارت نكردم از او بخواهم به من نقش بدهد.

*دوست داشتید شاگردشان شوید؟*
خیلی. دوست داشتم شاگرد اساتیدی همچون كیمیایی، سمندریان یا تارخ باشم؛ ولی شهریه كلاس‌ها برایم سنگین بود و بیشتر دنبال كلاس‌هایی می‌رفتم كه رایگان یا فرهنگسرا بودند.

*خانواده با فعالیت‌های هنری‌تان مشكلی نداشتند؟*
ناراحت می‌شدند. مثلاً در ایام جشنواره، همیشه دنبال بلیت بودم. برای فیلم «می‌خواهم زنده بمانم» از آقای ایرج قادری، ساعت 12 شب با كلی زحمت وارد سینما شدم. آن‌قدر جمعیت زیاد بود كه نیروی انتظامی آمده بود. وقتی فیلم تمام شد، ساعت از دو شب گذشته بود و نزدیك سه صبح به خانه رسیدم. این اتفاق برای دیگر فیلم‌هایی كه از كارگردانان بزرگ می‌خواستم ببینم هم افتاده و زمان‌های زیادی در صف ایستادم تا بالاخره توانستم فیلم را ببینم.

*الان از وضعیت كار و زندگی‌تان راضی هستید؟*
بله، چون همیشه دوست داشتم این كار را انجام بدهم. البته الان گرفتاری زندگی و خانواده بیشتر شده و سن من هم بالا رفته، اما گاهی اگر پروژه‌ای پیش بیاید و وقت داشته باشم، دو سكانس بازی می‌كنم. هنوز هم كم‌وبیش فعال هستم.

دسترسی سریع