در میان سیمها، دستگاهها و صداهایی كه از گوشهوكنار استودیو شنیده میشود، مردی ایستاده كه رادیو را نه فقط یك شغل، كه خانه و وطن دوم خود میداند . وحید افهمی پور از واحد فنی مركز رادیو ارگ، با سابقه 17 سال فعالیت در معاونت صدا، از عشق به كار، شوق خدمت در بحران، و وفاداریاش به رسانه ملی میگوید. او یك نگهبان بیصداست برای لحظههای حساس پخش كه حتی در تلخترین شبها، مثل شب شهادت سردار سلیمانی یا آغاز دفاعمقدس2، كیفیت را فدای غم نكرد.
*خودتان را معرفی كنید و بفرمایید چطور شد این حرفه را انتخاب كردید؟*
وحید افهمی پور هستم از واحد فنی مركز رادیو ارگ. میتوانم بگویم در یك خانواده كاملاً رسانهای بزرگ شدم. از همان ابتدا، علاقه خانوادهام به فضای رسانه، در من هم شكل گرفت. پدرم به الكترونیك علاقهمند بود، تعمیركار بود و من همیشه در كنار او، از همان كودكی، محو تماشای لحظاتی بودم كه وسایل را باز میكرد و تعمیر میكرد. همین شد كه آرامآرام به این حوزه علاقهمند شدم و مسیر تحصیلم را هم در همین راستا انتخاب كردم.
*پس با این تعریف علاقمند به دنیای انفورماتیك شدید؟*
بله. وقتی دنیای كامپیوتر، دیجیتال و انفورماتیك گسترش پیدا كرد، بیشتر جذب این فضا شدم و حالا حدود 17 سال است كه برای معاونت صدا كار میكنم. واقعاً خوشحالم كه سرنوشتم به این مسیر گره خورد و در كنار اهالی رادیو قرار گرفتم. چیزی كه همیشه در این خانواده بزرگ برایم جذاب بوده، شوق و ذوقی است كه در كارشان دارند؛ همه با عشق كار میكنند، و همین ما را به یك خانواده واقعی تبدیل كرده است.
*با توجه به حساسیت شعلتان تا به امروز با چه بحرانهایی رو به رو شدید و آن را مدیریت كردید؟*
در شغل ما، بهویژه در حوزه فنی، حساسیتهای زیادی وجود دارد. نباید روی آنتن سكوت بیفتد، برنامهها باید دقیق و سر زمان خود پخش شوند؛ بهخصوص لحظاتی مثل اذان كه اهمیت ویژهای دارد. كیفیت پخش، نبودن نویز، پارازیت یا استوپ، همه جزو خط قرمزهای ماست. من خودم هم حساسیتهای شخصی زیادی در كار دارم و همیشه تلاشم این بوده كه كاری كه انجام میدهم، كاملاً باكیفیت باشد و چیزی كم نگذارم.
*در روزهای دفاعمقدس 2 در چه شرایطی بسر می بردید؟ از آن روزها برایمان بگویید؟*
ما در واقع پشتوانه فنی تیم پخش هستیم و این وظیفه ماست كه خیال آنها را راحت كنیم. وقتی مشكلی فنی ایجاد شود یا شرایط خاصی پیش بیاید، باید بدانند كسی هست كه پشتشان ایستاده. مخصوصاً در لحظات بحرانی، باید تمركزمان را حفظ كنیم و آرامشمان را منتقل كنیم. شبهای زیادی بوده كه سنگینی فضا را بهوضوح حس كردهام.
یكی از آن شبها، شب شهادت سردار شهید سلیمانی بود. شب سخت و تلخی بود. یا شب اول جنگ 12 روزه، كه شیفت من بود و حوالی دو و نیم بامداد صداهایی را شنیدیم. بلافاصله بعد از آن خبرهای بد پشت سر هم رسید. در آن فضا، هم باید با احساساتمان میجنگیدیم و هم تمركزمان را از دست نمیدادیم. باید مطمئن میشدیم كه از نظر فنی هیچ مشكلی نیست و همه چیز با بالاترین كیفیت روی آنتن میرود.
در این شبها، ما بیشتر از اینكه در خانه خودمان باشیم، در رادیو بودیم. در واقع، میتوانم بگویم رادیو خانه دوم من است؛ جایی كه بیشتر از خانوادهام، همكارانم را دیدهام. برای همین، هیچوقت فكر نكردم كه كمكاری كنم یا كمتر بیایم. همیشه سعی كردم بیشتر باشم، بیشتر كمك كنم، چون بهشخصه معتقدم رادیو هم وطن ماست، همانقدر عزیز، همانقدر غیرقابل جایگزین.
*از علاقهتان به رادیو بگویید؟*
برای من، رادیو فقط یك شغل نیست؛ بخشی از هویت من است، بخشی از دلبستگیام به این خاك. همانطور كه شاعر میگوید:
"ننگا به من كه با پر طاووس عالمی
یك موی گربه ی وطنم را عوض كنم"