رسانه با همه ابعاد پیشرفت اعجابانگیز خودش، خاستگاههایی دارد كه میتوان رادیو را یكی از این خاستگاههای مؤثر بر تمام شئون رسانه دانست و مسلما در طول زمان به دلایل متعددی فراز و نشیبهایی داشته است.
اصالت وجودی رادیو و پایههای حرفهایبودن در آن و مخاطبین خاص این نوع رسانه عواملی هستند كه نمیتوان از كنار آنها گذشت و این پایههای وجودی و عناصر و اجزاء تشكیل دهنده، در مجموع هویتی را به رادیو میبخشند كه با هیچ رسانه دیگری قابل مقایسه نیست. رادیو در ذات خود رسانهای است شنیداری كه یكی از اجزا و یا بهتر بگوییم از اصلیترین اجزای انسانی آن وجود مجریان، گویندگان و گزارشگران هستند كه به این رسانه لحظهبهلحظه جان میبخشند و آن را به كمال هستی خود یعنی محبوبیت در بین مخاطبین میرسانند. صدا اصلیترین مولفه و ویژگی ماندگار رادیو است كه از نای و حنجره گویندگان خارج میشود و این سطر شعر معروف است كه میگوید «تنها صداست كه میماند»، صدایی از جنس عاشقانهها و آشناییها مثل صدای «عباس سنجری» كه نزدیك به 40 سال است صدای او از روی موج تمام شبكههای رادیویی سراسری و استانی شنیده میشود و برای همه آشناست. عباس سنجری كه مبتكر شیوه خاصی از گزارشگری هم هست، هنوز خودش را یك گزارشگر میدانی رادیو میداند و با عشق در استودیوهای مختلف رادیو پشت میكروفون نفس میزند و صدا تولید میكند؛ مثل شبهایی كه در «راه شب» یا در «پیام سلامتی جبهه» همیشه امید و زندگی را با گزارشهایش به جامعه ارسال میكرد. میخواستیم با او درخصوص موضوعات فنی و كموكیف موضوع گزارشگری صحبت كنیم اما تعلق او به عرصه گزارش و صداقتش در بیان این تعلق چنان بود كه غرق در خاطرههایش شدیم و حاصل آن بیان چگونگی تولیدات برخی گزارشهای بهیادماندنی او به شرح آنچه در ادامه میخوانید شد.
آغاز كار با اكبر عبدی و حمید لولایی
من متولد 1338در تهران هستم و از چهارسالگی وقتی پدرم یك رادیو كوچك با باكس قرمز خرید عاشق رادیو شدم و همیشه در دوران كودكی برایم یك سؤال وجود داشت كه چه كسانی داخل این رادیو كار میكنند و چگونه! كار هنری را به اتفاق آقای اكبر عبدی و حمید لولایی سال 1358 در فرهنگسرای نیاوران شروع كردم و سال 1360 وارد رادیو شدم و بهعنوان گزارشگر و گوینده و مجری كارم را ادامه دادم.
رفتن به جبهههای نبرد
یكی از ویژگیهای كاری من این بود كه برای هر گزارشی كه میخواستم تهیه كنم حتما باید اطلاعات دقیق و مستند و میدانی بهدست میآوردم و این ویژگی كاری گزارشهای تهیهشده من را تاحدودی متمایز میكرد كه نمونهها و خاطرات زیادی از این شیوه كاركردن دارم. اوایل انقلاب و جنگ، سازمان صداوسیما ماشینهای پاترولی به رنگ زرد و آبی داشت كه ما با این ماشینها به مأموریت میرفتیم و من به جبههها هم سر میزدم. آن زمان تا مدتها شاید پیغامی از سوی رزمندهها به خانوادهها نمیرسید و همین موضوع موجبات نگرانی خانوادهها را رقم میزد و من برنامهای تحت عنوان «پیام سلامتی جبهه» را از طریق رادیو سراسری گزارش كردم و هر روز در نقطهای رزمندهها جمع میشدند و پیام سلامتی خودشان را از طریق رادیو اعلام میكردند.
ماجرای ارسال گزارشها
خدا رحمت كند آقای عاملی را، برنامه راه شب برای ایشان بود و من گزارشهای آن را از جبهه میگرفتم و حالوهوای جبهه را با خط نودال اهواز و یا از طریق یكی از شركتهای كالا میفرستادم و راه شب بهشدت مورد توجه مردم بود و خیلی زود بخشی از فرهنگ مؤثر جامعه شد. گزارشهای راه شب به حدی تأثیرگذار بودند كه مردم آن را بهعنوان یك مرجع محسوب میكردند. یك شب آقای جهانگیری، تهیهكننده برنامه گفت كه از طریق یك صفحه روزنامه كیهان عكس دختری را دیده كه بیمار سرطانی است و نیاز به كمك دارد. من بههرنحو بود آدرس او را بهدست آوردم. یك شب رفتم درب منزل آنها در خیابان شیراز جنوبی؛ دختری بود كه گفته بود: هموطن كمك كن من زنده بمانم. من با او گفتوگویی كردم و در داخل گزارش از مردم خواستم كه برای درمان او كمك كنند و آدرس و شماره تلفن و شماره حساب را هم دادم. آقای نوشادی مجری برنامه بود. ما گزارش را رفتیم و دو ساعت بعد خبر رسید كه علاوه بر بعضی شركتها، بیش از دویستسیصد نفر آمدند درب منزل آنها برای كمك و ما مجددا خودمان را رساندیم به منزل آنها. این گزارش باعث شده بود بیش از پنج میلیون تومان در آن مقطع زمانی در عرض همان دو ساعت برای درمان آن دختربچه جمع شود كه یك اتفاق بینظیر اجتماعی و رسانهای بود كه از این طریق آن دختربچه رفت برای درمان در آمریكا كه البته متأسفانه نتیجه مطلوبی هم حاصل نشد اما بعد از آن محور برنامه كلا عوض شد و تأثیر رسانه به چشم آمد و كار خداپسندانه نمود پیدا كرد.
من شما را میشناسم
همچنان برای رویدادهای مختلف اجرا و گزارشگری میكنم؛ گرچه گاهی دعوتهایی از تلویزیون هم دارم اما بنا به علایق خودم و البته بخش نامههای درون سازمانی ترجیحم این هست كه در داخل رادیو ادامه فعالیت داشته باشم و مردم الحمدالله محبت خودشان را به بنده دارند. چندوقت پیش رفته بودم جنوب و جزیره هنگام. یك نقطه كاملا دور از مركز و شاید كمامكانات اما خیلی جالب بود كه وقتی داخل كشتی سلاموعلیك كردم یك خانمی به من نزدیك شد و گفت من ساكن جزیره هنگام هستم و شما را و صدای شما را میشناسم! شما گزارشگر راه شب بودید.
نقل خاطرهها
خاطرههای زیادی از محبت مردم دارم بهحدی كه گاهی وقتها بهعنوان واسط خواستگاری از من دعوت میكردند یا اینكه یكبار من میخواستم بروم سفر حج اما پاسپورتم گم شده بود. رفتم اداره گذرنامه. بهرغم همه مشكلات و مراحل سختی كه در آن موقع بود، وقتی سلاموعلیك كردم سرهنگی از جای خودش بلند شد و آمد مرا در بغل گرفت و كمی گریست و گفت پدرم كه بهتازگی فوت كرده و در یكی از روستاهای كرمانشاه بود شما را خیلی دوست داشت و با همین محبت پاسپورت من در حالی كه باید مدتها در انتظار میماندم در عرض یكیدو روز درست شد.
چند كار تازه
من همیشه دوست داشتم كار مؤثر انجام بدهم و نگاه فرهنگی به موضوعات دارم. دوست داشتم همیشه یك رادیو محیطی ایجاد كنم و اولینبار این اتفاق را برای كهریزك رقم زدم. خدا كمك كرد من با یكی از دوستانی كه تخصص در ساخت استودیو داشت و از كاركنان سازمان بود مشورت كردم و خواهش داشتم كه در این زمینه به من كمك كند. شكر خدا این اتفاق افتاد و این رادیو در حال فعالیت است و با این تجربه، در جاهای دیگر هم بهمناسبتهای مختلف و یا موقعیتهای متفاوت این اتفاق رقم خورد و رادیوهای محیطی را توانستم ایجاد كنم.
تنها صداست كه میماند
به قول معروف «تنها صداست كه میماند»؛ هنوز صدای من در بعضی جاها خارج از محیط رادیو پخش میشود. مثلا در قطارها دعای سفر كه پخش میشود صدای بنده هست كه به سفارش وزیر راه و شهرسازی آن را قرائت كردم و یا صدای اعلام وضعیت قرمز در زمان دفاعمقدس صدای بنده بود كه اینگونه شروع میشد«توجه! توجه! علامتی كه هماكنون میشنوید اعلام خطر یا وضعیت قرمز است و معنی و مفهوم آن این است كه حمله هوایی انجام خواهد شد. محل كار خود را ترك و به پناهگاه بروید.» علاوه بر این، بیست سال خبرنگار جنایی بودم و با خطرات مختلفی روبهرو شدم و تجربههای مختلفی را كسب كردم؛ من به اصالت و عینیت و واقعیبودن گزارش بیش از اندازه معتقد هستم و باید گزارش بتواند هر آنچه در محیط هست را به مخاطب منتقل كند و او را آگاهی ببخشد. گاهی برای تهیه یك گزارش هزار كیلومتر بیشتر مثلا تا بندرعباس میرفتم و دوباره این مسیر را برمیگشتم.
گزارشگری در لحظههای خطر
معتقدم كه گزارش رادیویی و شنیداری برای باورپذیرشدن باید حتما در محل انجام بگیرد كه نمونههای زیادی از این موضوع را من در استانهای مختلف داشتم و همواره برای تهیه گزارش خودم را در موقعیتهای سخت و حتی پرخطر قرار میدادم كه همین موضوع باعث میشد تا هم مردم و هم مسئولان به گزارشهایی كه ارسال میشد توجه داشته باشند و از قبل این نوع گزارشها مشكلات زیادی الحمدالله حل شد. در تهیه گزارش با حضور در محیط واقعی و با پرهیز از گفتوگوی تلفنی تصویرسازی ذهنی دقیقی در مخاطب ایجاد میكنم و مسئولان هم با حقیقت و واقعیت مشكلات روبهرو میشوند. مثلا من در تمام زلزلهها در محل زلزله بودم. یا به كارخانههای مختلف تولیدی میروم و یا مشكلات مطرحشده توسط مردم را از نزدیك دنبال میكنم كه توصیه میكنم گزارشگران جوان نیز همین كار را انجام بدهند.